روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

سلام غریبه

اولین باری که دیدمت... هیج حس خاصی نبود. همه چیز عادی بود. تو هم مثل هزار آدم دیگر... 

روز اول بود که جا به جا شده بودم. محل کارم عوض شده بود، داغدار مرگ عزیز بودم، امتحان داشتم و هزار گرفتاری دیگر. اضطراب تنها عنصر تشخیص دهنده صورت من بود. آرایشگاه نرفته بودم و .... بدترین زمان برای اولین ملاقات بود .


ادامه مطلب ...

درباره من

اول از هر چیز باید بگم که من عاشق نیستم. یعنی راستش هنوز نشدم. و البته این به این معنی هم نیست که هرگز نمی شم! 

"روز نوشته های یک عاشق" فقط یک عنوانه. البته دروغ نیست اما کمی اغراق آمیزه. 

در واقع اینجا همه چیز اغراق آمیزه اما هیچ چیز دروغ نیست...



ادامه مطلب ...