روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

روز تولد تو

تولدت بود. امروز... 32 ساله شدی. مبارک باشد

چند وقت بود که منتظر این روز بودیم؟ نمی دانم.چه قدر نقشه داشتیم برای چنین روزی...

برنامه امروزمان بد نبود. درواقع اگرچه ساده بود اما خوب بود. یک جشن ساده دونفره ی صمیمی؛ بی خیال همه بحث های گذشته؛ به دور از همه دلخوری ها... یک امروز را می خواستیم خوش باشیم.



یک ساعتی زودتر از تو از دفتر بیرون زدم تا کسی شک نکند.ناهار را رفتیم همان رستوران همیشگی، به وقت مناسبت های خاص، همان غذای همیشه را خوردیم. به سنت گذشته شریک خوراک یکدیگر شدیم...

هدیه ات را با هم رفته بودیم و خریده بودیم.تقریبا سه ماه قبل، همراه با هدیه تولد من.راضی نبودم. از اینکه می دانستی هدیه ات چیست و چه قیمتی دارد و ... سورپرایز نمی شدی! به دروغ گفتم هدیه ات جا مانده، که نتوانستم از محل جاسازی شده ی سه ماه اش خارجش کنم ، نمی توانستم باز گردم و بردارمش و ... . فهمیدی! می دانستی سورپرایز کردنت برایم چه اهمیتی دارد؛ پس بازی را ادامه دادی، تمام طول ناهار...گاهی گلایه کردی و گاهی خودت را به بی خیالی زدی که مهم نیست عزیزم. وجودت هدیه است. اما بریدی... ناهار که تمام شد؛ خودت را لو دادی و هر دو از نقشی که بازی می کردیم خارج شدیم و هدیه ات را گرفتی.

به دنبال کافی شاپ دنج؛ سر از رستوران سنتی در آوردیم و سفارش چای و قلیان دادی تا با آن شیرینی اندکی که خریده بودم بخوریم. برای شگفت زده کردنت،کارت تبریکی هدیه دادم و کتابی قدیمی که نزدم داشتی را صحافی شده و مرتب؛ تحویلت دادم. دیوان حافظی قدیمی بود.شگفت زده شدی!!!


خوش گذشت. به من گفتی وجودم سورپرایز زندگی ات بوده... باور کردم. گاهی آدم دوست دارد همه چیز را باور کند...

نظرات 3 + ارسال نظر
مرتضی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://kooris-6.blogsky.com/

سلام!
به نظر من خاطرات شیرین هیچ وقت از یادها پاک نمیشن !و تداعی کردنشون مثل همان روزهاست!پس روزهای خوش و تداعی کنیم...

مهتاب یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

تولدش مبارک...
بعضی وقتا خوبه همه دلخوری هارو دور بریزیمو حداقل اون لحظه رو داشته باشیم.
همیشه خوش و خندون دوست گلم

زاغچه جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://zaghche.blogsky.com/

به به
به سلامتی
تا باشه همیشه از این تولدها و خوش گذشتن ها
عجب پست خوشحالی بود این پست. طعم شیرینی و لذت و خوشحالی این پست را از تک تک کلمات و لحن نوشتارت کاملا حس کردم. انگار از خوشحالیتون منم خوشحال شدم. لبخند رضایت به لب من هم اومد.

کاش همیشه خوشیها پایدار باشد...
خوشحالم که با همین بضاعت کم هم می تونم خوشحالت بکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد