روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

روز نوشته های یک عاشق

همه آنچه که رخ می دهد ... و به یکباره می فهمی دلت دیگر دست تو نیست

مناسبت ها

در همین چند روزه فهمیدم:

مناسبت هایی هست که دوست دارم همه یادشان باشد. مثل تولد یا قبول شدن در دانشگاه

مناسبت هایی هست که وقتی می فهمم کسانی حواسشان به آن بوده و فراموشش نکرده اند ؛ لذت می برم: مثل یادآوری روزی که در تقویم به اسم آدم است.بیرون آمدن از جلسه امتحانی که روزها و هفته ها وقت آدم را مشغول می کند و یا رفتن به مطب دکتری که جواب حرف هایش می توانسته خیلی مهم باشد.

اما.... 

بعضی مناسبت ها هست که دوست دارم فقط یک نفر حواسش باشد، سایرین هرچه قدر هم که لطف داشته باشند و محبتشان را نثارم بکنند؛ بازهم آن نمی شود که باید بشود.

باید کسی دیگر باشد و برایم بگوید تا قند در دلم آب شود.

 کسی دیگر باید در گوشم آرام زمزمه کند :

روز دختر مبارک 

و چه قدر حیف می شود اگر آن کس دیگر فراموش کند......

پی نوشت :

1- یکی برایم پیغام داده :" گاهی تمام خستگی ها، با یک یادآوری یا تبریک در میره. پس به یادتم و روزت مبارک" . کاش مردها می فهمیدند این "گاهی" چه قدر به " خیلی وقت ها" نزدیکه!

2- امروز همکارانم به مناسبت در گذشته روز 5 شنبه برایم هدیه گرفتند. لذتی که در غافلگیر شدن بود در دریافت کردن کاخ ورسای ( به عنوان هدیه ) نبود!....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد